شام ماتم های زینب شد شروع تازه عاشورای زینب شد شروع خیمه ها در آتش و طفلان حزین خفته بین خون یل ام البنین مادران بی پسر در اضطراب خونِ دل جاری ز چشمان رباب با دلی محزون و چشمی خون فشان می دهد گهواره ی خالی تکان
با خنجر میون گودال گل لاله رو ز شاخه می بُریدَن زینب از بالای تَل دید که تن حسینش و به خون کشیدن آه ، پاره پیکر حسینم جانِ خواهر حسینم شاه بی سر حسینم آه ، بارِ دین را تو بردی تشنه لب جان سپردی از عدو نیزه خوردی...