وقتی که آتش در میان خیمه ها افتاد هنگام غارت شد... ناگه سران کوفه لرزیدند بین وسایل نامه های خویش را دیدند
شام ماتم های زینب شد شروع تازه عاشورای زینب شد شروع خیمه ها در آتش و طفلان حزین خفته بین خون یل ام البنین مادران بی پسر در اضطراب خونِ دل جاری ز چشمان رباب با دلی محزون و چشمی خون فشان می دهد گهواره ی خالی تکان
از خیمه ها حسین جان آتش زند زبانه از ما عدو کِشَد ناز با ضرب تازیانه آهم رَوَد برادر از داغ تو به افلاک رأست به راهِ کوفه جسم تو بر روی خاک طفلان بی پناهت حیران به دشت و صحرا در خیمه های سوزان ذکر همه یا زهرا در...