پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک عمر، شکسته است دلم مثل نمازمای روزه ام از خوردن غم های تو باطل!...
ﺑﻪ ﮔﻴﺴﻮﻳﺖ ﻗﺴﻢ!ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥِ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﺧﺪﺍ،ﻫﻔﺘﺎﺩ ﭘﺸﺖِ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ!...
من شهیدِ عشوه هایت بودم از روز ازلخانقاهِ من؛ خیالت، خرقه ام؛ وهمِ غزل از مُریدانِ لبت، رِندی، اذانِ بوسه گفتای گروهِ مؤمنان!_حَیّ_علی_خَیر_العمل!اخم_هایِ_توست_ایهامِ_تضادِ_مِهر_و_نازچشم_هایت_استعاره،_خنده_ات_ضرب_المثلای_شبِ_گیسویِ_تو_،_یلدایِ_قَدرِ_کافران!کاشکی_فرصت_دهد،صبح-این_خروسِ_بی_محلمی_رسم_یا_نه؟_تو_می_خندی_به_سرگردانی_امخنده_دارد_شوق_و_دلتنگی؟؟_کمی_هم_لااقل_...!می_رسیم_آخر_به_هم_یا_نه؟_چه_می_داند_کسی؟ما_د...
ما نیستیم! اما زمستان میرود روزیبا زخمهای لایَزال و برفِ سنگینش...
باغِ صبور و خسته از دیماه غمگینشبرفی بدونِوقفه میبارد به تسکینش...