می رسد فصل بهار و میرود از دل غبار آسمان رحمی کن و بر خاطرات من نبار بر من دل خسته که دارم هوای زندگی گرچه عمرم سرشده در کوچه های انتظار انتظار دست گرمی که مرا گم کرده است خاطراتی که به دادم میرسد شب های تار یاد چشمانی...
آخ از دلتنگی عشقی دم تحویل سال فکر یاری که پُراست از خاطرات ماندگار با خیالش سیب و سبزه میگذارم روی میز سفره ی هفت سین من پُر میشود از عطریار