صبح من همان دست های مهربان توست آغوش پر مهرت و دوستت دارم هایی که هر روز می گویی و سرنوشت درست از همان جا برای من شروع می شود
عشق همین است همین که یک ذره از تو می شود تمام من
تو صدای خودت را نشنیده ای وگرنه درک میکردی که یک جانم تو چگونه جانم را به لب می رساند
هر چه دورتر می شوی من؛ عاشق تر میشوم! و هر چه نزدیک تر می آیی بی تاب تر می شوم! گویی عاشق که باشی دور یا نزدیک فرقی ندارد حتی اندک یاد تو کافیست برای بی تاب بودن...
خوب نگاه کن تنها اندکی از تو تمام من را دگرگون کرده است..!
او نگاه می کرد مَن هم نگاه او دور می شد مَن ویران .. ! باور کنید آدم ها با چشم هایشان می میرند می کشند .. می روند ..
پاییز این اتفاق عزیز نه عاشقانه است نه غمگین پاییز زنی تنهاست موهایش را با عشق ببافید پاییز مردی تنهاست در خیابان دست هایش را با عشق بگیرید قدم بزنید پاییز را درک کنید از کنارش ساده رد نشوید
-به آدم ها نگویید دوستت دارم !. بال در می آورند ؛ پرواز می کنند ، می روند...
کمی فقط اندکی مرا دوست داشته باش من با کمترینِ تو به جنگ تمام نفرت های دنیا می روم . . ....