قرارمان همین بهار زیر شکوفه های شعر …! آنجا که واژه ها برای تو گل می کنند آنجا که حرف های زمین افتاده ام دوباره سبز می شوند وَ دست های عاشقمان گره در کارِ سبزه ها می اندازند قرارمان زیرِ چشم های تو ! آنجا که شعر نم نم...
قرارمان فصل انگور شراب که شدم بیا تو جام بیاور من جان جام را خالی از جان کن هراسی نیست... فقط تو خوش باش همین مرا کافیست...