شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
چنان تابش ماه در شب های آرام تابستان بر روی گونه های سیمگون جوی آب، گاه و بی گاه در رویا می بینمت!ولی صبح که از خواب بر می خیزم نه خبری از تابش ماه است و نه ردی از جوی آب!حتا رویاهایم را با خود برده اند برای آن سوی هستی!!!آه چه قصی القلب است دنیا!که جای چرت زدنی هم برایم نگذاشته است...شعر: سلام محمدترجمه: زانا کوردستانی...