رونق میکده ، از ؛ بادهٔ چشمان ِتو بود هر چه آمد ،به سرم از لب خندان تو بود در نظر خاطرت آمد ؛ قدحی نوشیدم از ازل بود، که دل؛ بند به زندانِ تو بود بی خبر از خود و آن نرگس مستت شده ام جام می ، باز...