بورسفته میزه سر یخ در بهشته لاور آخر نیدم اونی لبا پاره شد/لنگر یخ دربهشت روی میز/آخر لبِ او را ندیدم علیرضافانی
از خوابها به سوی تو می آیم، از بادها، همهمه ها و سپیده ها، از نورها، تالابها به سوی تو می آیم با قایقی شکسته. خسته رسیدیم و در هوای شرجی خواب آلود به دریایی لنگر انداختیم که کناره اش نیست. .