پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بورسفتهمیزه سر یخ در بهشته لاورآخر نیدم اونی لباپاره شد/لنگر یخ دربهشت روی میز/آخر لبِ او را ندیدم علیرضافانی...
از خوابها به سوی تو می آیم،از بادها، همهمه ها و سپیده ها،از نورها، تالابها به سوی تو می آیم با قایقی شکسته.خسته رسیدیمو در هوای شرجی خواب آلود به دریایی لنگر انداختیم که کناره اش نیست.....