من نمازم را وقتی می خوانم که گرگ شب از شدت درد بیل بردارد و پرواز کند برود تا برسد پشت یک تپه گِل زیر یک سنگ سیاه در هیاهوی سکوت شب بو ها بگذارد تله ای بپرد چنگ زند گردن اندوه مرا پاره کند خرقه تنهایی آهوی سیه چشم...