. هر سال پاییز بچه ها که به کوچه می ریزند پدربزرگ ساعت ها به آنها خیره میشود. بچه ها میدوند می رقصند می خندند هرسال پاییز برگ ها که به کوچه می ریزند. می دوند می رقصند می خندند و من ساعت ها به آنها خیره میشوم انگار من...
جهان ز چشم من ای دوست آن زمان افتاد که ماه ! ماه بلندم...از آسمان افتاد . به دشمنان قسم خورده ام قسم که دلم اگر شکست ز دستان دوستان افتاد . چه بود حکمت این چرخ واژگون که درست هر آنچه خواسته بودم به غیر آن افتاد . هم...
آقا شنیده ام که خودت بودی و خودت تنها میان خون وسط قتلگاه ها حالا تو نیستی که ببینی چه میکنند هر اربعین برای تو این روسیاه ها
زندانم عشق باشد و بندم کمند دوست