پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مرثیه آرزوای عشقِ بی بهانه به کارم نیامدیحتی به خاطری که ندارم نیامدیحالا که از هوای تو و برکت جنونآواره ای به شهر و دیارم نیامدیگفتیکه میرسی سر قولیکه داده ایدیدی به درد و غصه دچارم نیامدیبا روزگار خسته و دلتنگی و قفستا پشت میله های حصارم نیامدیگاهی به مژده زخم دلم را نمک زدیاما شبی به پای قرارم نیامدیحکم تو بود و مهلت فرجام دیگریدارم زدی و بر سر دارم نیامدیآتش بجان خرمن رسوایی ام شدیاکنون که بین سوز و ش...