پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به وسوسه ی دیدار پنجره را به دیوار اطاقم نقاشی کردم....آنقدر صبر کردمتا قامت دیوارم تَرک خورد...دلِ پنجره به آرزو شکست.اطاقم کور شد وتو نیامدی.✍️ آدل آبادانی...
زمستان شد و تو نیامدی و خاطراتت در ذهن یخ بستند.......
نیامدی که ببینم بیا وچشمم و بندکه آرزوم همین است ، تو ام ببندی چشم .حجت اله حبیبی...
نیامدی که ببینم ، بیا و چشمم بندکه آرزوی من این است ، کنار تو بمیرم .حجت اله حبیبی...
مرثیه آرزوای عشقِ بی بهانه به کارم نیامدیحتی به خاطری که ندارم نیامدیحالا که از هوای تو و برکت جنونآواره ای به شهر و دیارم نیامدیگفتیکه میرسی سر قولیکه داده ایدیدی به درد و غصه دچارم نیامدیبا روزگار خسته و دلتنگی و قفستا پشت میله های حصارم نیامدیگاهی به مژده زخم دلم را نمک زدیاما شبی به پای قرارم نیامدیحکم تو بود و مهلت فرجام دیگریدارم زدی و بر سر دارم نیامدیآتش بجان خرمن رسوایی ام شدیاکنون که بین سوز و ش...
آنقدر نیامدی که از پاییز هم برگی نماند حالا این من هستم که زیرِ پاهای خودمخیابان به خیابان خُرد می شوم...
تا من بودم نیامدی، افسوس!وانگه که تو آمدی، نبودم من...
قهوه که هیچ...زندگی از دهان افتاد و سرد شد...نیامدی...! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
من امروز در انتظارتغم انگیزترین و کوتاه ترینشعر دلتنگی را گفتم:"مردم ز غمت، نیامدی تو"...
گفتی با اردیبهشت می آیماردیبهشت گذشت بهار هم گذشت،تو نیامدیگفتی تابستان، تابستان هم گذشت نیامدیگفتی پاییز، میایم، میایم تا پیاده روهای ولیعصر را عاشقانه قدم بزنیمزیر نم نم باران پاییزیپاییز گذشت تو نیامدی،دیگر به من وعده ی زمستان را نده بیا، بی هوا بیامیترسم روزی بیایی و بگویند نیامدی و دیر شد...
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدیچه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدیخلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکنخدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدیبرای ما که خسته ایم نه؛ ولیبرای عده ای چه خوب شد نیامدیتمام طول هفته را به انتظار جمعه امدوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدیمیلاد امام زمان(عج) مبارکباد...
نیامدی...زمستان شد!زمستان ماند!نبودنت طولانی ترین فصل است...
خیال دیدنت چه دلپذیربود...جوانی ام در این امید پیر شد!نیامدی و دیر شد......
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند مثل خودت که رفتی و دیگر نیامدی...
هوای آمدنت دیشبم به سر میزدنیامدی که ببینی دلم چه پر میزد...