باید از مردم بازیگر دنیا ترسید از دورویی همان زاهد تنها ترسید ازهمانی که تمام سخنش هست دروغ از ریا و دغل و آتش فردا ترسید اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در این شهر مردمان همه خسته اند گاه گاهی میخندند ونقابی دارند اما در پس این خنده ها دردیست پنهان
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم! در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام در میان مردمان دنبال آدم گشته ام در میان کوه سوزن کاه را گم...