متن دلشکسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلشکسته
پنجرهای به پرواز
برای کبوتر رفتهات
از دل حیاط
افتاده بود
روی لبهی پنجره
مثل تکهای از خستگیِ جهان...
چشمهایش،
پر از اضطراب بود
و بالش،
تار و لرزان
مثل خوابهای بیپناه.
او را گرفتم
در پناه دستانم
در آغوشی
که از نان و ترانه پر بود
و هر شب...
دل داده ام به چشمی و دلدار نیستی
آتش زدی به جان و خبر دار نیستی
در خواب هم کنار تو آرام میشوم
اما چه سود ؟ خواب من ، بیدار نیستی
دلخسته از آوارهگیها، از ستم هستم
شاید خبر داری که من اهل قلم هستم
من بچهی پایینِ شهرِ غرق در فقرم
من شاعر تنهایی و تبعیض و غم هستم
خاکستر نسلی که میسوزد ولی زیباست
ویرانهایی با قدمتِ دیروز بم هستم
شاید برایت افت دارد کارگر باشم
شاید میان خواستگاران...
مانده ام منتظرت بر سر آن چاررهی .
که دلم را بردی.
تا که شاید بیایی پسش اری،
دیوانه دلم را.
در دلم، حالِ بدی، جوشید و رفت
بهرِ گریان کردنم، کوشید و رفت
به تاوان کدامین گناه،
در سیه چشمان تو گم شد دلم.
منم و یک دنیا پر از تنهایی پر از دلتنگی.
لبریز ز دلتنگی است.
این حال پریشانم.
چنان بی قرار تو هستم که باز، قرار تو دارد دل و دیده ام،
به شبهای بارانی نو بهار، به باران ترین شیوه باریده ام،
چقدر بی قرار و دلتنگ توام،
یکایک همه کوچه ها شاهدند، پی تو اگر دربه در گشته ام،
تو جان و جهانم شدی! بی گمان،...
وقتی که ازچشای تودورباشم نازنین ترجیح میدم بمیرم یاکورباشم نازنین مگه میشه عزیزم ازدیدن توگذشت نذاربیشتربمونم اسیرغصه واشک
من نیامدهام دعا کنم...
آمدهام دلم را بگذارم کنار ضریح،
که بماند، بماند برای تو…
نیامدهام از زمین بگویم،
آمدهام تا آسمان را به گریه بیندازم.
حرم تو، جاییست که آدم دلش را گم میکند،
و خدا…
خودش پیدایش میکند.
دور تو میگردم و انگار دوری دورتر
با همه اهل تواضع با منی مغرور تر
اَجر دارد. خنده. بر لب های غمگین آوری
لب ولی تا میگشایی میشوی ماجور تر
میشود هر. هوشیاری بی شک از چشم تو مست
از خماری که شد از انگور هم انگورتر
گفته ای می...
به سویدایِ دلم؛ لشکَرِ عقل آمد و بَس
دلِ ویران شده را؛
حاجتِ دلدار کجا؟
دلیل مرگ دل، افتادن از چشم سیاهت بود.
پای رسوایی چشمت، محکم دلم ایستاده.
ای که چشمان تو آشوب دل ماست، کجایی؟
برگرد افکارم پریشان است برگرد
خوابم پر از کابوس و هذیان است برگردد
من بی تو روزم شام تاریک است، هرچند
شبهای تو بی من چراغان است، برگرد
دلخوش به تو بودم ولی حالا که رفتی
مرغ دلم سر در ڰریبان است، برگرد
گفتم نرو انگار نشنیدی و رفتی
رفتی...
آمدم با تو باشم؛
فقط با تو!
و قلبم را برایت هدیه آوردم؛
در کادویی،
از جنساحساس؛
به رنگ محبّت!
امّا تو...
بازتابیست مرا؛
بازتابیست...
به تلافی شکستن قلبم؛
بازتابیست مرا...
خرابم امشبم باز، به یاد ناز چشمانت.
مشرکی را دل شکسته دید ابراهیم من /
عهد برهم زد، تبر انداخت، یک بتخانه ساخت
همچو دیوانِ غزل، میلِ بغل دارد دلم
لیلیِ مجنون شدهست این دخترِ حسّاسِ دل
دل از دستِ زمانه، گشته پرخون
و احساسم شده، لیلای مجنون
دلم تنگ است؛ همچون غنچهی گل
که پُرپیچ است و تو بر تو وُ میگون