آ خرین دیدار وقتی که می رفتم در چشمه سارِ مردمک هایم عشقی نمی جوشید، اما چرا،در دشتِ چشمانت سیلابِ تندِ اشک جاری بود؟ وقتی که من -آوای رفتن می سُرودم با تمامِ شوق آیا امیدِ باز گشتم در خیالت بود یا آخرین دیدارمان را -گریه می کردی؟ مهری سنجابی...
تو مثلِ عطرِ گُل هائی معلم تو مَتنِ سبزِ صحرائی معلم میانِ شعر های نابِ حافظ تو شاه بیتِ غزل هائی معلم همیشه مهربان و خنده بر لب کلیدِ هر معمایی معلم چه داری در کلامِ دل نشینت نداری هیچ همتایی معلم اگر چه پیر و فرسوده شدی تو به...
عزیزم ، سفر کن به هر جا که عشق را جا گذاشته ای، به هرجا که خاطراتِ کودکیت را زنده می کند، آنجایی که گرمیِ دست هایِ مادر را بر پیکرت احساس خواهی کرد. سفر کن به رویاهایت و سرت را بر شانه های پدرت بگذار و عطرش را بو...