پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عزیزم ،سفر کن به هر جا که عشق را جا گذاشته ای،به هرجا که خاطراتِ کودکیت را زنده می کند، آنجایی که گرمیِ دست هایِ مادر را بر پیکرت احساس خواهی کرد.سفر کن به رویاهایت و سرت را بر شانه های پدرت بگذار و عطرش را بو بکش و خودت را از عشقش سیراب کن ،حتی اگر سال هاست که نداری اش………نگذار هیچ کس، پایش را روی گُل های خاطراتت بگذارد ! اجازه نده روُیا هایت را لگد مال کنند.با قدرت بایست در مقابلِ همه ی خواسته هایت...به کودکیت سفر کن و معصومیت کمیاب ...
اینجا خبر از مهرو وفانیست،سفر کنامید به تاثیر دعا نیست،سفر کناینجا همه از عشق به انکار رسیدنداین عشق به جز خبط و خطا نیست،سفر کنتقدیر گریبان همه گیرد و افسوسمقصود به جز درد و بلا نیست،سفر کنیک عمر به غیر از غم و اندوه ندیدیعمرت ز غم و درد رها نیست،سفر کناکنون که به جز آه نمانده است برایتدیگر به صلاح تو بقا نیست...سفر کن!محمدحسین سرخوش...