آ خرین دیدار وقتی که می رفتم در چشمه سارِ مردمک هایم عشقی نمی جوشید، اما چرا،در دشتِ چشمانت سیلابِ تندِ اشک جاری بود؟ وقتی که من -آوای رفتن می سُرودم با تمامِ شوق آیا امیدِ باز گشتم در خیالت بود یا آخرین دیدارمان را -گریه می کردی؟ مهری سنجابی...
بانوی پاییز سلام سر وقت آمدی ، مثل همیشه همان روز ، همان ساعت ، کنار ایستگاه فصلها منتظرت بودم ، انگار سالها بود که از کنارم رفته بودی ، دیگر زمان برگشتت بود ، همان روز ، همان ساعت ، آمدنت جهان را زیر و رو میکند ، دیگر...
کاش دنیا آخرین دیدارمان را تکرار حتی اگر کلمه ای حرف نزنی حتی اگر باز هم بخواهی بروی
اکنون میدانم که با تمام عزیزانم باید خوب خداحافظى کنم. زیرا هیچ یک از ما نمیدانیم کدامین قرار، آخرین دیدار خواهد بود...