هر بار که ایوان را موسیقی باران پر می کند و ضرب آهنگ آسمان و سازم یکی می شود روحم که با سر انگشتان خیسش بر می خیزد و لب گلدان سفالی نسترن می رقصد می فهمم تو جایی در حال لبخند زدنی... .
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند با تمام سازهایت می رقصد