چه حکمتی بالاتر از مهربانی می توانی پیدا کنی؟
هزاران شمع می تواند از یک شمع روشن شود، و عمر آن شمع کوتاه نخواهد شد. تقسیم کردن شادی با دیگران هیچ وقت از مقدار آن کم نمی کند.
از لحظه ای که در مورد انگیزه های یک نفر سوءظن بوجود آید، هر اقدامی که انجام دهد فاسد به نظر می رسد.
رسالت هنر، زدودن غبار زندگی روزمره از روح ما است.
عدم خشونت نیازمند ایمان مضاعف است، ایمان به خدا و همچنین ایمان به انسان.
هنر! چه کسی قادر است آن را درک کند؟ با چه کسی می توان درباره این الهه بی همتا سخن گفت؟
میانبرها تاخیرهای طولانی ایجاد می کنند.
لحظه ای که اصول و ارزش های خود را کنار بگذاری، مرده ای. فرهنگ تو، و تمدن تو هم مرده است. تمام!
من مثل یک نابغه فکر می کنم، مثل نویسنده ای ممتاز می نویسم، و مثل کودکی سخن می گویم.
کسی که به مدرسه نرفته شاید بتواند از واگن باری سرقت کند؛ ولی اگر تحصیلات دانشگاهی داشته باشد، می تواند کل راه آهن را سرقت کند.
اگر می خواهی تصویری از آینده داشته باشی، چکمه ای را تصور کن که برای همیشه بر صورت انسان لگد می زند.
تا حالا هیچ چیز مهمی در دنیا بدون اشتیاق به دست نیامده است.
از بیست و دو تمدنی که در طول تاریخ به وجود آمده اند، نوزده تای آن ها وقتی دچار فروپاشی شدند که به وضع اخلاقی ایالات متحده در حال حاضر رسیدند.
من در رویایی زندگی می کنم که هرگز نمی خواهم از آن بیدار شوم.
دانش، توانایی است.
شنیده نشدن دلیلی برای ساکت ماندن نیست.
اعتراف می کنم که آب برای من پدیده ای است که هر وقت به آن نگاه می کنم، مدام احساسات تازه ای از اعجاب را در من بیدار می کند.
اگر حق انتخاب بین تجربۀ رنج و تجربۀ هیچ چیز را داشته باشم، رنج را انتخاب می کنم.
قوه تخیل مهمتر از دانش است.
نباید فیلم خود را رویاپردازی کنی، باید آن را بسازی!
من پرنده نیستم، و هیچ توری نمی تواند مرا به دام اندازد. من انسانی آزاد با اراده ای مستقل هستم.
خداوند در درون تو است. از خدا نخواه که به تو چیزی دهد، بلکه در درون خود به خداوند تکیه کن.
تئاتر همه اش رقص است.
اعتراف به اشتباهات همچون جارویی است که کثیفی ها را جارو کرده و نمایی درخشان تر و شفاف تر باقی می گذارد. من با اعتراف کردن احساس قوی تری پیدا می کنم.