پنجشنبه است و عطر خواستنت دوباره گیج می کند ثانیه های بیقرار را ... . تو کجای جهان منی ای نزدیک ترین دور ! که من سالهاست پنجشنبه را به انتظار نشسته ام و سهم چشمانم همیشه بی خبریست .
دوری را با چه زبانی می توان ترجمه کرد وقتی فاصله من با تو تنها یک آغوش است تو را نمی دانم اما من با خیالت شب را روز می کنم روز را شب ... و آغوشت دنج ترین جای جهان من است ای نزدیک ترین دور ..... . .