تو آن بوسه یِ عاشقانه ای بر پیشانی ام، تو آن پیراهنی تنگ چسبیده به آغوشم تو آن رژِ سرخی بر رویِ لبهایم تو آن نفسی در جانم، تو آن تپشی در قلبم، که با عاشقانه هایت هر روز مثلِ خدایم جهانم را به رنگِ تازه ای جان می بخشی...
نفسی همدم ما شو که نداریم کسی
تو همان عطرگل یاس و نسیم سحری که اگر صبح نباشی نفسی در من نیست ...! ️️️
امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی !
هر چیزی آخری دارد️ آخر آرزویم با بودن اسٺ
نفسی / می روی برگرد
این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست