پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میشوی تکرار در هر واژه اممی سرایم شعر با تکرارها......
دست بر دستی نهادنمی شود آمال تو...
ماه منسوسوی نورتکدامین آسمان دلمنور کرده است...
صبح یعنیتو بتابی و مرا زنده بخود گردانی...
عشق یعنیتپش قلب من انگار به نبض سخنت...
باز امشببی قرارمنوش دارویی دهید...
صبح شد امد صدای چک چک و بوی بهار..مثنوی ها و غزل از تو تلاوت میکنند......
عشق تو را دید و کمر خم نمود...
بی شب بخیر نوش شداین درد بی تو بودنم...
تو را با جان نمی خواهم که روزی می شود فانیتو را با جان دل خواهم که تا روز ابد مانی...
آمدیاما برای ناز کردن آمدی...
شب همین استکهاثبات کند دردت را...
می روم اما تمام ارزوهای مراچون نماز مرده بر گورم بخوانید یک به یک...
عشق یعنییک نفر هستتو را می فهمد...
می خواهمت ای مرگوقتی ندارمش...
انگیزه ی بیداری و خوابم شده ایپایان تمام التهابم شده ایحرفی نزنم که در شب هجرانمپیمانه ی بهترین شرابم شده ای...
شانه ات درمان هر دردی ستآرامم نمای...
شب را به هوای تو نشستمای روشنی شب سیاهم...
در تمام جان من جا کرده ایای تمامتآیه ی تکرار دل......
بیاید شهر را نورانی کند عشق کویرم را گل افشانی کند عشق رها سازد مرا از این سیاهیشب من راچراغانی کند عشق...
هوای دل بارانی ستکوچه ای میخواهم برایقدم زدنهای دو نفرهپشت پرچین های مسکوت دلدر ماورای افق های نامتناهیببار باران...تا زندگی کنمبا قدمهایش..!...
اگر سهم من از چشمت اسارت بردن دل بود من این حبس و اسیری را به صد جان آرزو کردم......
منم وصبح دل انگیز وچشمان نگار... تویی و آن قمر وبانی هر صبح و پگاه...️ ️️️...
و چه عطری...بهتر از رایحه ی ناب تنت...که به صبحِ دل من...ناب ترین ناب شدی...️️️...
اى کهاز صبح بهار نیز دل انگیزترىشاخه ى نسترنى پیچک آغوش منىصبح آغاز شد و چشم دلم منتظرتپلک بگشاى که آغاز من و جااااان منى...!️️️...
صبح یعنی تو در دنج ترین جای دلمحک باشی..! ️️️...
خوشا !آن لحظهٔ ناب دم صبح️که با لب بوسه ات گردد هوایی... ️️️...
ای خوش آن سر که به شب تکیه گهش شانه ی توست️️️️...
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد.....
آنکه بر لوحِ دلم نقش ابد بست تویی.....
تفسیر صبح بر من نگار در تو باشدتابیدن و طلوعت روشن کند جهانم...
غمناک ترین حالت یک صبح همین استمن باشم و یک پنجره و چشم به کوچه...
قیامتی است به دلاز نبودنتدر صبح......
ٺو همان عطرگل یاس نسیم سحریکه اگر صبح نباشی نفسی در من نیسٺ...
طلعت * ت *تمام طالع * من *...
مانده امخیره به راهی ...که تو را چون باد برد....
چشم من بر راه تو ای مونس شب های منمانده و آرام نمی گیرددگر در جای خود...
این نگاه ملتمسدر پی توست...
آنکه بر لوح دلم نقش ابد بست تویی...
همیشه در نگاه منتو بهترین منظری...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
بی تو مرا هوایی ست کز مرگ میسرایدای تو تمام بودم تکرار شو دوباره...