نیاوردی هر بهار از سرم گذشتی و خبر تازه ای نیاوردی خلسه های من پریشان را غیر خمیازه ای نیاوردی بی قرار تو بودم اما کی سر قول و قرار خود بودی به شب تار آرزو هایم ساز و آوازه ای نیاوردی تک درخت تکیده ی باغم با صدای کلاغ...