من شبیه خاطرات یک اسیر جنگی ام واقعیت داشتم اما کسی باور نکرد
شعر من را پیش او میخوانی و حظ میکنی شعر را میفهمی اما عشق من را...آه نه
سینه ام دفتر شعری است که پاشیده ز هم بند هایش شده ابیات نبودن هایت ...