پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای عشق تو ما را به کجا میکشی ای عشقجز محنت و غم نیستی،اما خوشی ای عشقاین شوری و شیرینیِ من خود ز لب توستصد بار مرا می پزی و می چِشی ای عشق...
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفتدیدیم کزین جمع پراکنده بسی رفتشادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگزین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت...