قناری در قفس آواز نمی خواند دانه نمی خورد آب نمی نوشید قناری غمگین بود گفتشم: اگر این چنین ادامه دهی زنده نخواهی بود گفت :فرق نمی کند گفتم:زندگی عزیز است گفت : این زندگی برای تو عزیزِ من خسته شدم قفس را باز کردم گفتم:پرواز کن تو آزادی... اشک...