کنار پنجره ای نشسته ام به تماشای شکوفه های بهاری، پرنده ها، میان ابرهای روشن صبح نمی پرند ، می رقصند، کوه بی صدا آفتاب را در آغوش می کشد، آنقدر آرام که انگار هزار سال عاشق بوده است، و من با دلی تازه غبار روزهای رفته را می تکانم،...