پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من به پاییز بدون تو عادت دارمبه پرسه زدنه شبانه عادت دارممدتی بود که در جستن آن مَه بودممن به شبهای قمر در عقرب عادت دارمای دل وا دادهِ غمگین ماندهمن به یک لحظه هجوم یادت عادت دارمخاطراتی که شبیخون زده بر عُزلَت دلمن به پیری در جوانی عادت دارمحس خوبی نیست ولی ای دوستمن به پاییز بدون تو عادت دارم......
این چنین عاشقِ دیوانه قشنگ است هنوزهمه شب بر در میخانه قشنگ است هنوزگر ببینم همه ی عالمیان را همه روزدیدن روی تو ریحانه قشنگ است هنوزهمه ی شهر به دنبال تو در کوی تومن و این غُربتِ غمخانه قشنگ است هنوزچند روزی نِگهم از نِگهت دور افتاددوری و دوستیِ مستانه قشنگ است هنوزچو هزران نفر از خواستنت دَم بزنندبه یقین خواهشِ مردانه قشنگ است هنوز...