جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
همه باغ دلم آثار خزان دارد کو آن که سامان بدهد این همه ویرانی را...
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامانگردون کجا به فکر سامان من بیفتد...
من همانمکه شروعش کردی!نکند دل بکنیدل ندهیبی سر و سامان بشوم...!...