متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
من نیز چو خورشید🌻دلم زنده به عشق است
می گویند عشق واقعی زیباست
می گویند معنای دوستت دارم های واژه هاست
من می گویم عشق واقعی تنها کلمه ای است
که به قلب تو راه دارد
اسمش را گذاشتهام “ جانِ دل “
یعنی هم جان است و هم دل
کار ما از عشق گذشته
یعنی هنوز برای احساسمان اسمی
پیدا نشده عجالتاً “ مال هم دیگر “
صدایمان کنید . . .
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂
🌾☘
🌷
چون می نابی به جام
روح و دلم کرده رام
واژه وحرف و کلام
به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
#مهردادپورانیان
#سهگانی
🌷
🌾☘
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
«میخانهی دل»
هر که در میخانهی دل، جرعهای نوشید از او
مست شد، بیخویش شد، افتاد در آغوشِ او
من به بزمِ عشق، چون شمعی به جانم سوختم
روشنی بخشیدم و خود را به آتش افروختم
هر که را دیدم، به معشوقش سپرد آرامِ جان
من به محبوبم رسیدم، ساقیام...
چه کنم بر مثنویِ ناب دلی
که قافیه اش پس از تو گم شد..!
افسو๛ چه بیهوבه سپرבیܩ בل را.
دلم شاعرترین مجنون دنیاست
تمام وزن شعر لیلیِ دریاست
جنوبی ؛ قانعه ؛ پاکه ؛ عزیزه ،
هنرمنده نجیبه ؛ صافه زیباست
تنهایی
در این شب سیاه، دلم غرق تنهایی است
نگاهم به راه تو، چشمم پر از خالی است
ستارهها همه خفته، من و سایهی خودم
دلم در این سکوت، اسیر جدایی است
صدای پای تو را میشنوم در خیالم
ولی این خانه خالی، پر از بیکسی است
چراغی در دل...
ما کجای این دردیم؟
در دهان ماهیای که خوابِ آسمان را میبیند
لابلای زخمهای کهنهی ساعتهایی
که عقربههایشان از گریه ساخته شدهاند
در انجماد لحظههای غریب
که پرندهای یخزده
با بالهایی از خاطره
در آینهی شکستهی زمان
به دنبال نامِ گمشدهاش میگردد
بی هیچ حرف
فقط ایستادهایم
مثل مجسمههایی از...
من چشامو بسته بودم
تا چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد:
دیوانه! من میبینمش..!
لعنت بِکِنُم او دل تاریک و فکرِ بولهَوَسِت
عمری دیرَه بیم رسم و رسوم و نفسِت
چی مَهِه چهارده شَ وی مَهلی دلنشینی
مو نیخوم ترکت کُنُم،یار زیتریمی
سر اَلوس ریش هم الوس ،مَه مو دل نیارُم
شور و شوق زیاری، مو از کوچو بیارُم
هرکی نونه دل چِشِه ،گوش...
صبحِ زود است
باید کرکره ی دل را بالا دهم
سرای عشق را آب و جارو کنم
آخر
وقتش رسیده دوباره
بیشتر از دیروز و کمتر از فردا
دوست داشتنت را آغاز کنم.
من مثل خاکستر سرد اجاقی خاموشم.
با گرمای دستهایت قهرم
با خاطراتی که مثل خوره ، شبهایم را میجوند.
دیگر حتی گریه هم نمیفهمد چرا میآید!
شادی؟
شادی سالهاست از کوچهی من عبور نکرده.
تنهاییام را با هیچ صدایی نمیشود شکست.
نه با صدای تو ، نه با صدای هیچکس...
هوای دلم ابریست چشمانم جای خود
شاید خودت هم ندانی که
چتر دستانت چه ها که نمیکند
در این حال و هوا
بوسه بن بستی است برای رسیدن به آزادی....
دل به جاده بزن
تا دل برود
و تو به تماشا بنشینی
مسیر را...
به وسعتِ ویرانیِ دلم بنا کردی...
که عشق، خانه که نه، آسمان میسازد
دل را به کمند رنج دمساز مدار
با ناله چراغ صبر را باز مدار
در سینه مکن شکایت از ناسازی
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
وقتی که بغض
قلم میشکند،
سکوت
روی سطرها مینشیند،
و کلمات
میان خطوط خاموش
گم میشوند.
حالا من ماندهام،
با دلی که هیچ واژهای
تمامش نمیکند.
باغچهی دلم،
پر از گلهایی که دیگر نغمه نمیخوانند،
رنگهایشان پژمرده و سایههایشان سنگین!
من اما، بسان باغبانی با دستان خشک و سرد،
که نمیداند چگونه باران بیاورد،
و چگونه نور را به دل گلها برساند
روزگارم اینگونه میگذرد؛
هر روز تماشاگر گل هایی هستم
که یک به یک خاموش...
پاســـــــــــــــــــــــــورِ خیــــــــــــــال
خیال کردم دانستی که هستی
ولیکن دیر بود، مستی و راستی
تو پیکت را فرو بردی زمانی
که گفتم عاشقی! دل را تو بستی!
من از حکم بدم دل آمدم؛ امـــا
تو خشتت را خوب در دلم بستی
به پیک آخرم دل را بردیم
ندانستم دل از دلدار...
دل
به آهی بند است
چشم
به نگاهی...