متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
به وسعتِ ویرانیِ دلم بنا کردی...
که عشق، خانه که نه، آسمان میسازد
دل را به کمند رنج دمساز مدار
با ناله چراغ صبر را باز مدار
در سینه مکن شکایت از ناسازی
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
وقتی که بغض
قلم میشکند،
سکوت
روی سطرها مینشیند،
و کلمات
میان خطوط خاموش
گم میشوند.
حالا من ماندهام،
با دلی که هیچ واژهای
تمامش نمیکند.
باغچهی دلم،
پر از گلهایی که دیگر نغمه نمیخوانند،
رنگهایشان پژمرده و سایههایشان سنگین!
من اما، بسان باغبانی با دستان خشک و سرد،
که نمیداند چگونه باران بیاورد،
و چگونه نور را به دل گلها برساند
روزگارم اینگونه میگذرد؛
هر روز تماشاگر گل هایی هستم
که یک به یک خاموش...
پاســـــــــــــــــــــــــورِ خیــــــــــــــال
خیال کردم دانستی که هستی
ولیکن دیر بود، مستی و راستی
تو پیکت را فرو بردی زمانی
که گفتم عاشقی! دل را تو بستی!
من از حکم بدم دل آمدم؛ امـــا
تو خشتت را خوب در دلم بستی
به پیک آخرم دل را بردیم
ندانستم دل از دلدار...
دل
به آهی بند است
چشم
به نگاهی...
به خدا با تو و بی تو دل من شاد نگردد
که دل از جان بگسستی و ز جان یاد نگردد
چه کنی؟ هیچ، که این رسم وفادار نگیرد
که دلم جز به تماشای رخت کار نگیرد
خیال چشم تو کافیست.
که دیوانه کند دل را.
به سویدایِ دلم؛ لشکَرِ عقل آمد و بَس
دلِ ویران شده را؛
حاجتِ دلدار کجا؟
دل گیر تو بود
وگرنه
با پرستو می رفت
دل، گیر کسی است،
که دلگیرم کرد و رفت،
در آن غروب دلگیر دریا
بیا
تا دلتنگی ام را ،
ورق بزنی،
صفحه ی دل را ، خاک گرفته است...
دل را کجا خواهی بری، گو تا شوم دنبال تو...
مقصد کجاس معبود من، گو تا شوم قربان تو...
بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛
و نقّاشی بکن، تصویرِ امواجِ دلِ من را!
رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،
باید برود بی تو زند سرد، نفس را.
شرابِ خون خورَد دلم،
زِ جامِ سردِ بی کسی؛
بیا؛ بشو، تو همنفس،
برای من؛ برای دل!
نفس، نفس، سروده ام،
تو را به لحظه های دل؛
نفس تو را کشیده ام،
ز موجِ هر هوای دل.
نفسم با تو شود شاد و،
دلم نغمه زنان؛
تپشِ قلب و صفای گلِ جانم با توست!
نفسم در هیجان و،
هیجانم با توست؛
دلِ من در ضربان و،
ضربانم با توست.
هوایم با تو شد حالا،
پر از مهر؛
نفس هستی و با تو،
می کشم دم.
نفس گشتی برایم،
می کشم با تو، هوایم را؛
ببین نقّاشِ احساسم،
چه اندازه، نفس دارد!