پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برایت،عطر باغ وُ میوه های جنگلی را،عشق بازیِ آستانه ی در،شنبه های لبریز از عشقیکشنبه های آفتابیدوشنبه های خوش خُلق راآرزو میکنم.برایت،یک فیلم با خاطرات مشترکنوشیدن شراب با دوستانتو یک نفر که تو را بسیار دوست داردآرزو می کنم......
از همه چیز تنها اندکی ماند. از پل بمباران شده ی مخروب، از تیغه های چمن، از بسته ی خالی سیگار اندکی باقی ماند. از همه چیز اندکی می ماند. اندکی از چا نه ی تو، در چانه ی دخترت باقی می ماند._برشی از کتاب کسی در این خانه نمی میرد _کارلوس دروموند د آندراده...
چرا خداوند...اجازه میدهدکه مادران بمیرند؟مادر بی انتهاست،او زمان است، بی ساعت،نوری ست که محو نمی شود....