جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
من تو را بر درب خانه ام گریسته امبر پنجره ام آغوش باز کرده امتو را بر فرشاز عرش پایین کشیده اممن تو رابارها و بارها گریسته امدلتنگی غبار ریزی بودکه زیر نور آفتاب دیده می شدبه یک باره که به بالش اشقدیمیقدیمیخاک نشستهنشستهمی زدیدلتنگی خفه ات می کردنفسم زیر آفتاب بودتورا بارها و بارها گریستمکجایی تو ای اهورای منکجایی تو...