نمی داند که عشق او رگی با جان من دارد
جان در تن من چه کار دارد بیتو
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
سخت خوشی چشم بدت دورباد