جمعه , ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
عاشقت هستم ...تویی مهربان تویی بانوی آرامشو آرزوهای من ... تو قطره ای از بارانی که در آسمان آرام بخش می بارد ...رویای من تو هستی که زندگی ام را پر از عشق میکنی ... نگاهت شکارچی دل من بود ، اکنون با تو دورهم قرار میگیریم تو قشنگ ترین روزهای منی ،دلجوی پوچ روزگار منی ... عشق تو زندگی ام را به همراه تو میکشاند ،هرگز ترک تو نمی کند هرگز نگذار غم و اندوه در دل من زندگی کند ......
اسیرآهوی چشم هایتمیگویم باران:آسمان میبارد میگویم بهار:شکوفه لبخند میزند میخواهم نام تورا بر زبان بیاورم؛زبانم میگیرد. شب می شکند؛ در تاریکی نور نیست، درروشنایی نور نیست، اما روی ماهت فضا را منور کرده است. ازدور ترین نقطه آسمان، مهتابی بایداز صحرا،صخره ...
گمان می کنم راست می گویند :پائیز فصل عاشقان استفصلِ دلهایی که با یک نگاه لرزیدبا یک صدا خندید ،فصلِ دستهای دلتنگبرای گره خوردن زیر باران ،برای عشق ورزیدنفصل نیمکت های زرد تنهاییکه منتظر ...چَشم به راهِ یارِ گمشده در جنگل ،نشسته استپائیز ...کمی مهربان تر باش !خاطراتِ آدمها به قدم هایتگره خورده استرعنا ابراهیمی فرد...
مهربانی راه میانبر به بهشت است ...آریا ابراهیمی...
مادر تجلی لبخند خداست ؛همانقدر ناب ، همانقدر مهربان...آریا ابراهیمی...
عمر در حال ِ گذر است !هیچ ماهی هم پشت اَبر نمیماند..!سالها هم اگر باران بیاید ،آسمان هم اگر مدام اَبری باشد ،باز هم کسی ماه را از یادش نمیبرد ؛برای ماه بودن باید کافی ست فقط مهربان باشیاگر سالها هم بگذرد ،کسی ماه ِ مهربانی چون تو رافراموش نمیکند..سیده فاطمه حسینی...
با ورژن های قدیمی خودت مهربان باش ...آنها آنچه را که تو اکنون می دانی،نمی دانستند ......
جمعه خیال تو یاغی و سرکش تمام احساسم را زیر و رو می کند تنهایی بر پیکره ی جانم نقشی از دلتنگی می زند و در سینه ام دلی را می لرزاند که در تب و تاب رسیدن به حصار آغوش تو می سوزد ،دلم می خواهد در این سکوت خاکستری غروبهای جمعهبر کرانه های دلتنگی ام تو را فریاد بزنم و هق هق تنهایی ام را به دست باد بسپارم تا حس غریب دوست داشتنم را برای تو تفسیر کند ,تفسیری از عشق و دلدادگی که من در وسعت جان خود چه مشتاقانه و مهجو...
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیرمن زنده ام به مهر تو ای مهربان من!...
مهربانیتنها راه واقعی زیبایی انسان هاست...
هرکس به خان و مانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو...
عمر ما کوتاه استرنگ در رنگ بیالائیمسردیِ دلها رابه شومینه ای گرم، بسپاریم!عمر ما کوتاه استیک، قدم برداریمسردی واژه رابه دستِ باد بسپاریم!عمر ما کوتاه استبیا، مهربان باشیمفاصله ی ِدلها راکمی نزدیک تر سازیمرعنا ابراهیمی فرد...
تقصیر خودش بود. آن قدر مهربان بود که هر کس می دانست برای کُشتنش چه کار باید بکند. اصلاً آدم های مهربان خودشان به بقیه گِرا میدهند که چطور می شود کُشتشان. کافی است مقابل یک آدم مهربان بنشینی و اشک بریزی، آن وقت می توانی سپیدهٔ مرگ را روی صورتش ببینی!- حسن غلامعلی فرد-قصه های بی وقتی...
تو با نامهربانی هم قشنگی، پس نمی پرسم:کمی با من، دلت را مهربان تر می کنی یا نه؟...
«دل بیقرار» غریبانه سر می شودبی قراری های دلی که گوشه گیر قفس تنهایی استمیان بی تابی های یک سکوت سرد ...در انتظار گرمای مهربان ترین ...تا آب کند یخ زدگی های خنده را دستی از آسمان می رسد تا آسمان ریسمان های سردرگمی را ریسه کندبر روی سر در سینه ای که خسته است اما ...میان آن خانه ای است از جنس خدا و خانه ای که خدا صاحبش باشد را ترس از باز ماندن درب آن نیست .......بهزاد غدیریbehzad ghadiri...
تو ای زیبا . . . پرفروغ . . . پر معنا . . . بینهایت خوب . . .تو آنقدر بزرگ و مهربان بودیکه حتی . . .شالیزارهای سبز نیزدر زیر سایه ی وجود تو آرام می گرفترعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
گفت :مادر جاناگر روزی رفیقی مهربان آمد زِ تو پرسید فلانی کو؟؟بگو: نا خود آگاه شبی جان داد!!!اما تا لحظه آخر چنین میگفت رفیقانم،عزیزانم...
مرگ از تو مهربان تر استکه هر روز به او نزدیک تر میشوم اما تو ......
جانی و در خاطرم شاید از آن هم بیشتر!.یک هوا از دلبر و آرام جان هم بیشتر!.با منی! تویِ اتاقِ آبیِ احساس هام.مهربانم با تو! نه! از مهربان هم بیشتر!.نوتری هر بار در مصراع ها، در بیت ها.از زبانِ روز و هر فرمِ بیان هم بیشتر.صد هنر در آستین خنده ی زیبای توست.از تمامِ موزه هایِ این جهان هم بیشتر.واژه لازم نیست! وقتی با توام، بی اختیار.چشم شاعر می شود! از صد زبان هم بیشترجواد مزنگی | فروردین 1400...
تو ...در بیداد زمانمهربان بودیو این اوج زیبایی ست .محمدعلی یوسفی...
صد بوسه ی نداده میان دهان توستمن تشنه کام و آب خنک در دکان توستسر تا به پا زنی تو و زیباست این تضادزان شرم دخترانه که در دیدگان توستباغی تو با بنفشه ی گیسو و سرو قدیاست تن است و گونه و گل ارغوان توستخورشید رخ بپوشد و در ابر گم شوداز شرم آن سُهیل که در آسمان توستبا بوسه یی در آتش خود سوختی مراانگار آفتاب درون دهان توستاین سان که با هوای تو در خویش رفته امگویی بهار در نفس مهربان توست...
تو مهربان بودیچون پیامبری که معجزه اش لبخند استو دست هایشقسمتی از آغوش...
بعضی اوقات در زندگی به جاهای میرسیم که به گذشته نگاه میکنیمحسرت میخوریم ، بغض میکنیم و خیلی بی صدا اشک میریزمبعضی اوقات ، بعضی حرفا از بعضی افراد دوست داشتنی زندگی مامهر پایان بر تمام زحمت هایی که کشیدم میزنهخیلی راحت از تمام ارزو ها و تلاش های بی وقفه انصراف میدهیمدنبال یک گوشه از این دنیای خیلی بزرگ میگردیمشاید به دنبال اروم شدنشاید هم یک سکوت طولانی برای چند لحظه ی بی پایان ...در اخر مینوسمحرف های هست در زندگیکه تلاش چند س...
مرا مرا مرا به امن ترین نقطه ی زندگی به آرامش دوباره ی کودکی به زیر چادر مهربان مادرم برگردانید......
از وقتی که با خودم مهربان شده امخورشید زندگی حتی لحظه ای،"روشنایی اش" را از من دریغ نکرده است!با غم و غصه بیگانه شده ام و تمام دقایقمرنگ آرامش به خود گرفته اند...از وقتی که خودم را بیشتر دوست می دارمحتی لبخندی که آدم ها به رویم می پاشندحس و حال دیگری دارد!این روزها انقدر آرامم که تمام ثانیه هایم به رنگ "آبی" در آمده اندتا به حال با خودت مهربان بودن را تجربه کرده ای!؟حال غیر قابل وصف عجیبی دارد...
مهربان که باشی روزت زیباست آسمانت رنگ دیگری داردروزت رویائی است دنیایت عاشقانه می شودمهربان باش مهربانی رسم قشنگ دلهای پاک است...
با همه مهربانبا من سرجنگ داریبدقلقلی نکن عشق جانمگر من آبانمتا به من میرسی مهرت تمام میشود...
مهربان تر از برگ در بوسه های بارانبیداری ستاره در چشم جویبارانآیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحللبخند گاه گاهت صبح ستاره بارانبازآ که در هوایت خاموشی جنونمفریاد ها برانگیخت از سنگ کوه سارانای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریزکاین گونه فرصت از کف دادند بی شمارانگفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتمبیرون نمی توان کرد حتی به روزگارانبیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیززین عاشق پشیمان سرخیل شرمسارانپیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستنددیو...
فقط ...فقط تاریکی می داندماه چقدر روشن استفقط خاک می دانددستهای آب چقدر مهربان !معنی دقیق نان رافقط آدم گرسنه می داندفقط من میدانمتو چقدر زیبایی !......
من کسانی که ذاتا مهربان و منصف هستند را تحسین می کنم....
اگر کمی مهربان بودی،به هیچ جای دنیا برنمی خوردجز دل من،که قدر یک دنیا، خوشحال می شدمحبوبه شب...
کشتن که مقدمه نمی خواهدبگذار چاقو با گردنحرفش را صریح بگویدآبی که قبل از سر بریدنبه گلویم می ریزیآتش وجدان ناآرامت را آرام می کنداما مهربان ترت نمی کندمطیع ترم نمی کندمن یاد گرفته ام که در تسلسل روحمصبور بمانمحالا کشتن به هر شکلی که می خواهدمی تواند اتفاق بیفتدچاقوی تواز گلوله ی دشمن مهربان تر استبه بوسه ی قبل از مرگ می ماندگرم و طولانیدست هایت را از خون من پاک کندر کافه ای قهوه ای بنوشو بروبرای کشتن من...
تنهایی مهربانم کرده استشبیه سربازی کهاز روی برجک دیده بانیبرای تک تیرانداز آن سوی مرزدست تکان می دهد...برشی از یک شعر/ از کتاب دورآخر رولت روسی...
مهربان باش ، شاید فردایی نباشد...
یک مهر ماهی تمام ذرات احساسش با عشق می جوشد و پرُ هیاهو ترین شور و هیجانات را به جان روزمرگی هایت می اندازد ! آنقدر مهربان است که وجودش صورت زندگی را زیباتر می کند ! اولین فرزند فصل نارنجی پوش تولدت مبارک...
کاش به زنی که عاشق است می آموختند که چگونه انتقام بگیرد !غمگینم که عشقاینهمه مهربان است......
از میانِ آدمها ،نگرانی ام برای آنهایی که مهربانند از همه بیشتر است. در چهارچوب ذهنی آدمهای نامهربان، تنها چیزی که جا میگیرد و جور در می آید منافعِ شخصی ست. چنین اشخاصی اساسا کاری به کارِ تداوم و سلامتِ یک ارتباط ندارند و دوستی هاشان، اگر بشود اسمش را دوستی گذاشت بر پایه دو دو تا چهارتای مشمئزکننده ایست که حتی تصورآن کراهت دارد چه رسد به تن دادن به بده بستان های عاطفی با چنین آدمهایی.اما آدمهای مهربان همواره و بی توقع مهربانند ، حتی اگرهزاران ...
جهان دوست دارد ، دخترکان ، با گیسوانِ عطر شبنم و لب های خندان در آن ، عاشق باشند ... جهان هیچ آدمی را غمگین نمی خواهد ! بیا گیسوانت را شانه کنم دخترک ...خدا ، مهربان تر از رهگذران خیابان هاست ! خدا مهربان تر از ماست .. . و عشق و آرامش ،...
من سال ها آموزگار بوده ام مهربان و ساده دل با کودکان و توقع دارم با من مهربان باشیوقتی خوب یاد نمی گیرم،وقتی در باران می آیمو به اشتباه زنگِ خانه ات را می زنم...
خیالت چه مهربان استهر شب رأس ساعت عشقهمراه با ماه خیال انگیزبه دیدنم می آید و تا سپیده دمبرایم حدیث عاشقانه می بافد...
یک روز همه چیز را برای دخترمان تعریف می کنم.. تا بداند این مرد متین و آرام روی مبل با آن موهای جوگندمی مهربان یک وقتی دیوانه ترینعاشق این شهر بوده است..!!...
معنای زندگی را مردم تشکیل می دهند، پس باید سعی کنی با مردم اطراف خود مهربان باشی....
شهریوری ها تولدتون مبارک و نوبتی هم باشد نوبت ته تغاری های تابستان است...شهریوری ها زرنگ و باهوش هستند و آنقدر قوی اند که میتوانی با خیال راحت به آن ها تیکه کنی...نمیگویم عاشق نمیشوند نه....سخت عاشق میشوند ولی امان از آن روزی که عاشق شوند تازه معنی عشق و وفاداری را میفهمی...شهریوری یعنی خودش یک دنیا غصه در دلش هست اما با همین وجود تمام سعیش را میکند حال تو را خوب کند...مراقب رفتار و حرف هایت باش...خیلی مراقب باش از چشم یک شهریوری...
تو عزیزِ خدایی و آرزوی کسی در این دنیا که هر روز صبح به شوقِ دیدن تو چشم هایش را باز می کند! هر روز صبح خندان تر باش! آرام تر؛ مهربان تر؛ بخشنده تر؛ صبورتر؛ باگذشت تر..! حواست به نگاه خدا باشد که چشمش به زیباتر شدن و لایق تر شدن توست! صبح یعنی لبخند… لبخند یعنی تو… تو یعنی اوج خلقت… سلام شاهکار آفرینش...
خواهر که داری...در دل خود غم نداری...با عشق سر روی شانه اش می گذاریخواهر که داری زندگی خیلی قشنگ استخود را به دست مهربانش می سپاری......
از مهربانی پشیمان مباش!پشیمان از این باش که برود یا بروی و در این فرصت کوتاه مهربان نبوده باشی!!!...
همینکه هر متن و تصویر عاشقانه ای تو را میبرد آنجا که منِ نامهربان بوده ام، تازه میفهمی که چقدر مهربان بوده ام!!!...
من منم....یک آبانی.....یک مهربان، یک تُنگ احساس....کوه غرور....گاه میشکنم ، گاه می سازم ، گاه میبازم....من این نیستم......هر روز چند ساعتی پشت به تو میکنم ، گریه هایم را میکنم ، دردهایم که خالی شد ، برمیگردم وباز لبخند میزنم......آی دنیا.................هوا برت ندارد که شکسته ام............
احمق انواع مختلفی دارد!یک نوع احمق داریم که دائما در گذشته اش زندگی میکند!یک نوع هم هست ، که احمقیتشان به حدیست که با وجود ضربه خوردن دوباره اعتماد میکنند و از یک سوراخ چندین بار گزیده میشوند و درس عبرت هم نمیگیرند!یک نوع هم داریم که هر چقدر هم بدی ببینند نمیتوانن دوست نداشته باشند!به آنها میگویند مهربان!گاهی اوقات مهربان مترادف احمق هست!حالا با خودت تصور کناحمق نوع چهار که خصوصیات احمق های دیگر را یکجا باهم دارد چقدر باعث عذاب خودش...
تیرماهی امحساس ، رویایی ، رئوف و مهربان...