متن مهربانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهربانی
انسان ها زود پشیمان می شوند !
گاه از گفته هایشان،
گاه از نگفته هایشان ...!
اما سراغ ندارم کسی را
که از "مهربانی" خسته شده باشد ..!
خوشا به حال آنان که می دانند
مهربانی منطقی ترین گفت و گوی زندگیست ...!
دلت با دستگاهِ مهربانیها، هماهنگ است
سرودِ مهر میخواند، نوای بس، روانِ تو
درخت را
از میوه اش میشناسند
انسان را با کردارش...
کردار خوب
هرگز هدر نمیرود
کسی که ادب میکارد
دوستی درو میکند
و آن کس که مهربانی میکارد
عشق گردآوری میکند...
مهربان وساده بودم ساختم با هر کسی
حیف دنیا با تمام خوبی ام با من نساخت
اگر دلها به مهر و عشق آراسته
بهشت بر دلها در این خاک کاشته
نه در حسد، که در عشق میکوشیم
اگر هر کس به خوشبختی خود راسته
جهان به عشق و محبت باز میگردد
اگر هر کس به دنبال دلِ خویش باشد
نه در کینه، که در محبت باید...
مهربانی اصلِ نیکِ آدمیست
در دل هر کس که باشد، عالمیست
گر کسی از تو مدد جوید به درد
نیک بختی را تو پیدا کردهای
چون چراغی در شب تاریک و سرد
مهربانی کن، که نورت روشنیست
در جهان هر چیز فانی میشود
آنچه میماند، همین انسانیت
دستهای مهربانت
سایهسارِ قلبهای خسته بود
و آفتابِ نگاهِ گرماییِ تو
آرامش دلهای شکسته را
تضمین مینمود
اینک؛ امروز
کوچههای کوفه وامدارِ تواند
ردّ پاهای مهربانت هنوز
جاریست
در شبانههای هر کوی و برزن
و نگاهِ گرمِ دستانت
چنگِ نوازش مینوازد
بر گونههای یتیمانِ بیوهزن
کودکان، امروز
در سینههاشان بسیار...
نوروز همایون
نوروز، نماد جاودانِ نو شدن و ازسرگیری جوانیِ جهان کهن است، یادگار جمشید خردمند پدر ایرانیان، این آیین افسانه ای، روشنی بخش همچو پاکی آتش زرتشت، یادآور مهرورزی میترا، این نماد شکوه و شادمانی آریایی ها، بر ایرانیان پاک پندار؛ راست گفتار و نیک پندار همایون باد.
نوروز...
ای دل، جهان پر است ز نامردمی ولیک
تو مهربان بمان و مکن کینه را شریک
بیانصافی و ظلم ز مردم جدا نشد
اما تو مهر ورز، مشو خشم را اسیر
بر طبع سردشان مکن اعتماد، لیک
چون ابر بگذر و ببار از دل صبور
گر راه عدل و عافیتت...
دوستی از من پرسید چرا زآنان
که رنجی دهند، دلگیر نمیشوی؟
گفتم که هر دل در خود رنجی نهان است
که شاید از آن آگاه نباشد، بیگمان.
چرا از آدمها دلگیر شوم که هر دل
زخمهایی دارد که در دل نهفته است؟
چرا در خشم، آنان را بشکنم که هر...
مهربانی، نغمهای در جان دل
چون نسیمی در بهار آب و گل
چشمهای جوشنده از لطف و صفا
روشنیبخش ره شام بلا
دست گرمی بر تن سرمای درد
مرهمی بر زخمهای ناگزد
بیدریغ و بیغرور و بیریا
همچو باران در میان کهربا
هر کجا لبخند را معنا کند
غنچه را...
آدمی را بود قدرِ جان، مهربان
دل ز کینه تهی، از صفا بیکران
آن که روحش بزرگ است، آزاده است
دل ز زخمِ حسدها، فراغتشده است
عقده کم دارد و معرفت بیشتر
رهروِ عشق و پاکیست، بیکینهسر
لیک امان از دل تنگ و زهرآگهان
آن که با بغض، سازد هزار...
اجاق دل، ز بهرِ مهرِ تو، گرم از محبّت شد!
بیا مهمان قلبم شو؛ که احساسم به وجد آری!
بگو حرفِ قشنگِ مهربانی
که پُر گردد دل از: حسّی نهانی
زمانی که: دلم بسیار تنهاست
مرا سرشارِ خود کن؛ میتوانی
مهربان باش و بذر عشق را در دل دیگران بکار ..
جوانه ی عشق در وجودت شکوفا می شود..
دستی را بگیر، نیازمندی را کمک کن..
پاداشت را از خدا بگیر..
از هر دست بدهی از همان دست ..
تو گره کوچکی باز کردی ،شاید خدا گره بزرگت را باز...
نیازی به فوق العاده بودن نیست؛ ساختگی نباشید کافیه.
ارامش را مدیون کسانی هستیم ک درک می کنند نه قضاوت …
دُردانه ی حسّ دلم ای جان و نفَس!
مِهرت، شده بهرِ عطشِ عاطفه بس؛
پیوسته تو هستی تپشِ خاطره پس:
جز تو، تبِ قلبم، نکند میلِ به کس.