ماییم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده
نه صبر هست ما را، نه دل، نه تاب هجران ماییم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده
ترسم که چشم تا بگُشایم، نبینمت مژگان ز بیمِ هجرِ تو، بر هم نمی زنم