غیر معشوق ار تماشایی بود عشق نبود هرزه سودایی بود
روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت
جانِ منی جان منی جان من آن منی آن منی آن من شاه منی لایق سودای من قند منی لایق دندان من قند منی…
سودای دلنشین نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز