گفته بودم میکشم دست از شراب و مِی خوری تا لبت دیدم هوس کردم که بد مستی ڪنم
جز تو کس با دل ما همدل و همراز نشد گریه کردم که دلم باز شود، باز نشد!
گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عمر چون زبان دل نفهمی زندگی را باختی ...