یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
برگرد افکارم پریشان است برگردخوابم پر از کابوس و هذیان است برگرددمن بی تو روزم شام تاریک است، هرچندشب های تو بی من چراغان است، برگرددل خوش به تو بودم ولی حالا که رفتیمرغ دلم سر در ڰریبان است، برگردگفتم نرو انگار نشنیدی و رفتیرفتی و من حالم پریشان است برگردوقتی که یک گلخانه ی پر غنچه داری دنیای احساست گل افشان است برگردیک شعله آتش می کشد حتی به باغی آری غم آفات گلستان است برگردعشق از لبانم می چکد واژه به وا...
تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار استاز تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اندپس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است....