بر شانه هایِ شهر دیدم پیکرت را با گریه بوسیدم تمام باورت را بی خواب بودی از صدای تیر و آژیر حالا خدا دارد به دامانش سرت را باور نمی کردم بمانی پای حرفت تا اینکه دیدم اشک های مادرت را… زیباتری در عکس های جنگ! آقا دشت شقایق کرده...
چنان ای یار گل پوشم بکش در تنگ آغوشم کزین عطر تنت جانا من دیوانه مدهوشم