یکشنبه , ۹ مهر ۱۴۰۲
تو می خوابی و من بیدارم هر شب...شبیه ابرها می بارم هر شب...کسی اینجا پر از بغض و جنون است سکوتم ضجه ای با رنگ خون استپر و بال مرا این زخم بستهدلم از دست آدم ها شکسته...شکستند اعتماد و باورم رادر آغوشت بگیر امشب سرم را غروب تلخ هر دریا: سیامک...طلوع سبز بی فردا: سیامک...کنار غربت خود می نشینمو من غمگین ترین مرد زمینم...خدا از خاک اگر مرد آفریدهمرا با گریه و درد آفریده...به آهی می کشم ویرانی ام راغم هر ر...
نگاهم کن چه دردانگیزم امشب! که از ویران شدن لبریزم امشب...ندارم تحفه ایی جز شعر و گریه ببخش ای ماه من بی چیزم امشب! به قصد گریه با خود می نشینمبه قصد گریه برمی خیزم امشبمن آن اشک غریبی های تلخمکه از چشم خدا می ریزم امشبدر آغوشت بگیر این خسته دل راشبیه کوچه در پاییزم امشب...«سیامک عشقعلی»...
ای سرخی لب های تو صد پنجره خواهشدر پیچش موی تو نشسته به کمین شعربا آینه ها ناز نکن! دل به دلم نیست...از لحن دل انگیز تنت مست شد این شعر! «سیامک عشقعلی»...
همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور برگزار شد.به گزارش خبرگزاری تسنیم، همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور به ریاست تورج عنصری برگزار شد. در این همایش که در محل سالن آمفی تئاتر سرای محله ساعی برپا شد، از زهره لک، سیدرضا مهری و رضا تراوان به عنوان ارائه کنندگان برترین آثار عکس تجلیل به عمل آمد. همچنین در بخش شعر، سروده سیامک عشقعلی...
شده جمعی به تو دیوانه بگویند هرروز؟شده در خلوت خود گریه کنی با دیوار؟ شده یک شهر ندانند چه دردی داری؟شده هرلحظه بمیری وسط این تکرار؟ «سیامک عشقعلی»...
من؛ و خیال مهربانت، خدا...آمده ماه به شب شعر من! هرچه که می نویسم... آری تویی،خاص ترین مخاطب شعر من! «سیامک عشقعلی»...
می آیی و هر لحظه به هر یک گذر از من،دل می بری ای دلبر پُر شور و شر از منجوری شده ام بنده ی زیبایی ات، این باراصلا نپذیرد دلم اما، اگر از من...شاهین غرورم شده جلد خم مویت کندی تویِ بی رحم مگر بال و پر از من؟ آنقدر که بیدار نشستم به خیالتمی پرسد از احوال شبم هر سحر از منهر روز بگردی دو جهان را پی مجنونپیدا نکنی عاشق و دیوانه تر از من! «سیامک عشقعلی»...
چیزی نمانده تا نورتا فتح این تباهیای قهرمانِ قصهبرخیز از سیاهی! در غربتت بسوزانبود و نبودها را جاری شو تا ببینیپایان رودها را خورشید نبض دارد تا وقت هست برخیز! هرجور شد بجنگ و با هر شکست برخیز! غم هیچِ هیچِ هیچ استوقتی بزرگ باشیدر این نبرد باید مانند گرگ باشی! خواهد گذشت این فصلدنیا همیشه غم نیست! در لحظه های اکنونلبخند و شوق کم نیست! تا آسمان امروزهمرنگ صبح فرداستعاشق بمان و محکمپایان قصه ز...
در کوچه ی معشوق مرا راه ندادند! کم بوده ام انگار! نشد! آه... ندادند...این شاعر بی چیز چه می خواست که آن هااز کیسه ی لطف و کرم شاه ندادند! در حسرت دیدار چه شب ها که شکستیم...از پنجره، یک خنده ی کوتاه ندادند! دلسوخته ها عادتشان بود بسوزندمردیم و به ما لحظه ی دلخواه ندادند...مرداب گل آلود مگر چیست گناهش؟ که گوشه ی چشمی به من از ماه ندادند!«سیامک عشقعلی»...
در غربت آیینه خواهد سوخت قلبیکه دوست دارد مثل یک پروانه باشدعاقل نمی فهمد غم دلخسته ها رادیوانه باید همدم دیوانه باشد...«سیامک عشقعلی»...
ما باز می آییم...آبی تر از دریا!از کوچه ی دیروزهمراه با فردا!با وسعتی از نوربا آسمانی شاد!هم شوق با بوسه،از هرچه غم آزاد!با چشمه ها هم فصلبا رویشی پربار!ما بازمی آییمبا عطرِ گندم زار!در انتهای شباندوه مغلوب است...هرروز عاشق باشعاشق شدن خوب است!تا مهربان باشیتنها نخواهی ماند! در گوش آیینهاز عشق باید خواند! هرروز این لبخندتکرار خواهد شدآواز در شعرمبیدار خواهد شد!ما باز می آییماین قصه سبز...
علت زیستن ما و شماست،هدیه ایی هست و از سمت خداست.عاشقی کن که زمان می گذردعشق از خوب ترین دغدغه هاست! «سیامک عشقعلی»...
اسم مرا پرسید... بوسیدمش!( آری دلم لرزید! بوسیدمش! ) وقتی تمنا در دلم شعله زد...وقتی کسی نشنید بوسیدمش! بوسیدمش وقتی که شب می رسید با صبح و با خورشید بوسیدمش! زیبای من آیینه را فتح کرد چون ماه می تابید بوسیدمش! دنبال او افتادم و آخرشتا خسته شد، خندید! بوسیدمش...«سیامک عشقعلی»...
او حرف می زد... من ولی محو صدایش...می ریخت دور از چشم او قلبم برایش...زیبایی اش در واژه هایم جا نمی شد!انگار می رقصید باغی با هوایش...بالا بلای من به قدری ناز دارد یک شهر می میرد برای اعتنایش! هرچند از او مهربان تر نیست اما مغرور و شر هم می شود گاهی به جایش! گفتم: بگو زیبایی ات! یا حرف هایت؟ با خنده آنی گفت: اصلا هر دوتایش! 🔹شاعر: سیامک عشقعلی...
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود! «سیامک عشقعلی»...
چه اکنونی از این زیباتر ای زیبا که هستینیازی با تو به خورشید و به فردا ندارمبرای زنده بودن، زندگی کردن، نمردندلیلی بهتر از عشقت در این دنیا ندارم! «سیامک عشقعلی»...
با توجه به اشعار، نوشته ها و تفکرات در آثار سیامک عشقعلی، می توان گفت که او به طور قابل توجه ای به مسائل انسانی می پردازد. در آثار او، عشق، خواب، رویا، زمان، مرگ و زندگی و سؤالات فلسفی و معنوی به عنوان موضوعات اصلی مورد بحث قرار می گیرند.سیامک عشقعلی در اشعار خود، به صورت شفاف و عمیق به تجربه های انسانی اشاره می کند. او درک عمیقی از درد و غم انسان دارد و این درد و غم را با استفاده از زبان شعر به خوبی بیان می کند. او به نوعی با خودشکنی و رهایی...
اگر دیوانه در دیروز بودیمشدیم امروز عاقل های تنهاصدف ها می روند از موج با موجدر آخر سمت ساحل های تنهانوشتی: چیست فرق ما؟ نوشتم:چه می دانی تو از دل های تنها؟ «سیامک عشقعلی»...
امروز می خواهم هوایت را ببوسم پروانه باشم چشم هایت را ببوسم اسمم چه زیبا می شود با لحن نازت انگار می خواهم صدایت را ببوسمرد می شوی از خواب هایم گاه و بی گاهیکبار باید جای پایت را ببوسم با یک نگاهت هم دلم شاد است از دور من شوق دارم اعتنایت را ببوسم در شعرهایم سبز می مانی همیشههر روز باید ماجرایت را ببوسم« سیامک عشقعلی»...
دین خدا مگر اجبار می شود؟ آقا شما بگو این صحنه درد نیست!سیلی به صورتِ ناموس می زننددر شهر ما کسی انگار مرد نیست! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
خواستم یوسف بمانم تا ابد خواستن آن قدرها ممکن نبود! دست آدم سیب چید از وسوسهجد ما یک لحظه را مومن نبود...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
خون شد این رود بیا برگردیم! خواهشاً زود بیا برگردیم! می زند شعله به جانم بغضت تار تا پود! بیا برگردیم! آسمان مانده چه تنها بینِ آتش و دود... بیا برگردیم! می نوازم به خجالت با سوز بس کن ای عود! بیا برگردیم! اشتباه آمده ایم انگاریعشق، غم بود بیا برگردیم! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
هرجا که گاهی خسته بودی...خندیدنت هرجا که شد آه! هرجا که قلبت را شکستنددر کنج زندان یا تهِ چاه،یادت بماند فتح با ماست! لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه...❇️▫️شاعر: سیامک عشقعلی❇️ قرآن، سوره ی زمر، آیه ی ۵۳...
«مرد» کویر حسرت و جنون بود که گل سرخ شکفت و «زن» عشق شد! خندیدی و دلم برات رفت... بعد؛ علاقه ی ساده ی من عشق شد! عشق تو پایان یه قرن درده! حس می کنم کسی دعام کرده! این پسرِ اردیبهشتی هر روز جهانشو دور چشات می گرده! طول کشید پاییزِ بی رحم غممن کی بودم؟ یه برگ توو دست باد! درست در اوج ویرونی هام بود...خدا تورو برای من فرستاد! یه صبح غمگین بی فردا بودممثل یه تبعیدیِ تنها بودمباخته بودم رویامو به زندگیخسته ترین آدم...
تووی سرم یه کرکستوو آستین من مار! اطرافمو گرفتن یک مشت گرگ و کفتار! یک عده تووی آینهشعرامو می سوزونن!یک عده تووی خوابامهرشب رجز می خونن!هی می زنن که دنیامویرون بشه بپاشه!یک عده خیلی می خوانسر به تنم نباشه! هر روزِ زندگی رواز پشت دشنه خوردم!غیر از خدا کسی نیست...دوستامو تا شمردم! یک سایه روی دیوار مونده ازم به سختیجای بدی شکستماین یعنی تیره بختی! ما سفره دار بودیمآغوش واسه بی کس! انگار مرام مرد...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد! بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتادباز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخقرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد «دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد بازکفر عاشق شد و بر سجده ی آدم افتاد! حیدر آمد به تماشای حسینش ناگهعرش لرزید و لرزید و شد خم! افتاد...وای ای اوی چه می گویم از این غم! ای وای! آسمان خون شد و از گوشه ی چشمم افتاد...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
بغض در چشمان سردت جان گرفت گریه کردم، آسمان باران گرفت...ماه غمگین! می شود آیا مگراشک های مرد را آسان گرفت!یوسفم در چاه، دلتنگِ پدرجای قعر چاه را زندان گرفت! من گرفتارم به زخم بی کسی شاعری که درد بی درمان گرفت! باز هم در گریه خوابم می برد! شعر در کوتاهی اش پایان گرفت...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
ای غم هر لاله ی پرپر سلام! ای سکوت گریه ی حیدر سلام! ماه نامت نور را تفسیر کرد بر تو ای از عشق تنهاتر سلام! خاک تا روزی که باشد کربلاست جاودان شد بغض پیغمبر، سلام! آسمان بوی غریبی می دهد بیت بیت شعر من با هر سلام...با لبان تشنه در آیینه هامی شوی دریا، تنِ بی سر سلام! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
از تمام هرچه زیبا دیده بودم سر تویی! در قیاس ماه با زیبایی ات، بهتر تویی! گفته بودی دوست داری شعرهایم را بخوان: علت این شعرها تنها تویی دلبر! تویی! جمعی از اهل هنر گفتند جادو می کنم من فقط یک واژه پردازم که جادوگر تویی! در هوایت زندگی کردن خود پروانگی ست هر مسیری را که رفتم مقصدش آخر تویی! یک نفر باید دلیل بودنت باشد و من،شک نکردم هیچ! تا شیرین ترین باور تویی! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
از اولِ این قصه تو هم باخته بودی...در باورت از عشق چه ها ساخته بودی! گفتی که چرا آخرش این شد؟ به تو گفتم: با مُهره ی سرباز دلت تاخته بودی! گفتم که... فریب است! فریب است! فریب است! رفتی و ندانسته و نشناخته بودی...ویران شدنت این همه! تاوان بزرگی ست! از سادگی ات بود که پرداخته بودی! ای یوسف ایرانیِ دلسوخته ای کاشخود را تهِ این چاه نیانداخته بودی! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
شاهباز ملک هستی! از ازل در یک ابد،می درخشد پرچم سبز ولایت با علی!عشق آمد آسمان را بست بر بازوی اوعرش را یکباره جان بخشید ذکرِ «یاعلی»!▫️شاعر: سیامک عشقعلیعید غدیر بر عاشقان امامت و ولایت مبارک 🌷...
خورشید عشقم! ای بهار باور من! ای در همین دنیا بهشت دیگر من! ای بهترین رویای سبزِ تا همیشهای خوب من! ای اولینِ آخر من! من در کدامین لحظه دیدم خنده ات را؟هوش و حواس انگار پرزد از سر مندر روزهایی که کسی عاشق نمی شد بردی دل از این شاعر ای افسونگر من! قبل از تو شعرم خشک بود از نبض فرداجوشید از عشق تو طبعِ پُر شر منآیینه بودی تا ببینم در تو خود را ای نیمه ی زیبای از من بهتر من! پیشانی ات را بوسه خواهم زد به گرمیدار...
زندگی «جنگ» بودبرای «نامنظم» بودنشآموزش ندیده بودیم! «من» و «تو»هر کداماولین و آخرین سرباز این قصه،خودمان برای خودمان! آنقدر تنها هستیم که گاهرو در روی یکدیگربرای کشتن «ما»بی رحم می شویم!▪️سیامک عشقعلی...
زبورتوراتانجیل قرآن...ای کاش در صفحه ایی، سوره ایی، آیه اییحتی کوتاه!می گفتی: مبادا دلی را بشکنید!▪️سیامک عشقعلی...
من اهل جاده های بی غروبم من اهل دردهای بی شروعمبرایم باختن معنا نداردکه من همیشه در حال طلوعم من اهل روزهای بی نشانممن اهل کوچه های بی عبورمهزاران بار اگر از پا نشستمبلندم کرد در آخر غرورمندارم ترس از امواج دریا هزاران صخره در من هست پنهان مبارز هر چه باشد هر که باشد حریف غیرت من نیست طوفان کتک خوردم شدم زخمی ترین تا شکستن ها بزرگم کرد آخر !میان خون و آتش قد کشیدممرا این قصه گرگم کرد آخر!شکستت می دهم ای ترس...
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!به نام هر شهید کشته در راه خداوند!به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...فقط یک خوب یا بد از شما می ماند و بس!نه جاهی مانده از کوروش، نه تاجی مانده از زند!بگو با من گناه مردم این سرزمین چیست؟ که نان و آب شان با اشک و حسرت خورده پیوندبه حق! وقتی که مظلوم است و تنها گاه در جنگب...
آهسته بکوب درب را! ... انگار...از باغچه یاس رازقی می چیند!انگار صدای خواهرم آمداین خانه هنوز خواب می بیند...این خانه هنوز خواب می بیند...در آینه ها ترانه می خوانیمدر جست و جوی «جزیره ی گنجیم»دلباخته یِ «سپید دندانیم»لبخند پدر بزرگ خالی نیستخورشید به ما چقدر نزدیک است! افسوس که مادرم نمی دانستاین روز، شبش عجیب تاریک است! آن فصل چقدر زود شد قصهبرگرد بگو که سال مان خوب استانگار کنار هم خوشیم هر روزانگار هنوز حال...
◾موومان آخر: در من نشسته مردیبا قصه ایی غم انگیزشهریوری پر از برگ در ابتلای پاییزتقویم عمر این مردسی سال سرد داردیک لاله زار حسرت...سازی که درد دارد...پایین شهر ذهنشدریای بی کسی هاستموسیقی سکوتشیک سمفونی زیباست!مردی که ساز می زد تنهاتر از صداقت!با پیچ موی آیدادر قصه ی هدایت مردی که کودکی هاشتفسیر جستجو بودشاعر نبود امااو روح شاملو بود!مردی که خواب هایشآیینه ایی شلوغ استمانند شاهنامهدر غر...
می خندی با تب لحنترو ذهنم عشق می پاشیمی پرسم کی به این خوبیچشاتو کرده نقاشی!درسته که واسه گفتنآدم گاهی میشه ناشیولی مجنون شدم آرههمونی که تو لیلاشیشدی دنیای این شاعرخانومی که شما باشی!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
باران روز بی کسی! یعنی: سیامکیک عمر با دلواپسی... یعنی: سیامکهر آه سرد و دم به دم! یعنی: سیامک اردیبهشت زرد غم! یعنی: سیامکآواره ی اندوه ها! یعنی: سیامکتنها رفیق کوه ها! یعنی: سیامکشب گریه های بی صدا! یعنی: سیامکافتادن بی دست و پا! یعنی: سیامکپایان تلخ جست و جو! یعنی: سیامکبغضی میان گفت و گو! یعنی: سیامکپسکوچه های عمق شب! یعنی: سیامکاشکی به رنگ سرخ لب! یعنی: سیامکمصلوب زهر نیش ها! یعنی: سیامکدلمرده ی تشویش ه...
در اوج درد و غم، مراقبت هستم!ای آخرین همدم! مراقبت هستم!همیشه جنگیدم، برای لبخندتاگر بمیرم هم؛ مراقبت هستم!◾شاعر: سیامک عشقعلی...
خورشید من!ای پیامبر زندگی بخش شاعرانگی هایم!ای همیشه ی شیرین زیباییکه حسرت تسخیرت،در ذهن آینه های شهر نبض می زندو فردا با پرچم سفیدشدر اقراری معصومانهشهادت می دهد بی تکرار بودنت را!با من چه کرده ای؟که هرروز عابدانه می نشینم به ستایش تو!قداست نامت را می بوسمهوایت را کودکانه نفس می کشمو از هر نقطه ی اندامت،به شعر می رسم!فراموش کرده ام هرچند...تاریخ اصابت مهرت را به قلبمهرچند شاهدی ندارم که مرادر انظار کوچه ...
باز هم تب کرده احساسم ببینای خدای کوچک اشعار من!می نویسم با تمنا با جنونتا بخواند عشق بی تکرار منباز هم می بوسمت در عطر گل ذهنم از پروانگی سر می رود ای تو تنها آرزوی قلب من با تو رویایم چه زیبا می شود!کهکشان راه شیری مات تو ماه با زیبایی ات تفسیر شد دیدمت دل باختم در لحظه ایبعد از آن دنیای من درگیر شد من تلاطم، کوه، یک دریا نیاز مثل رودی تا نگاهت جاری ام سینه ام آتشفشانی از غزلمن شراب کهنه ی بیجاری ام!من هم...
نکند گریه کنی بعد، خدا گریه کند...نکند آه تو در کوچه ی ما گریه کند تو اگر اخم کنی شعر مرا می کشد وشبم آواره ترین است کجا گریه کند...کلماتم غم چشمان تو را می شنودغزل از بغض تو سررفته بیا گریه کند نکند لحن قنوتت بشود قصه ی ابر و زمین باتو به هنگام دعا گریه کندنکند باز تو دلتنگ منی کنج سکوتکه کسی آمده در آینه تا گریه کند نکند ماه در این پنجره خوابش ببرد برسد صبح و تو را باز تو را گریه کند تب عاشق که جهانش پر کوه ا...
حالا که پرچم ها سیاه هستند!و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،بیا از عشق بگوییم!شاید آدمیزادتفنگش را زمین بگذاردو نگاهشدر رنگین کمان زندگیلبخندی را دنبال کند که می رسد به آزادی!به انسانیت! به دوستی! به ... به ...هرچند خوب بودن در حال انقراض استاما؛بیا از عشق بگوییم!◾سیامک عشقعلی...
همه ی حرف مرا می دانیننویسم هم اگر، می خوانیو چه خوشبوست هوایت اینجاتو گلی! وسوسه ی کاشانی!تو طلوع خزری با هر صبحتو خلیجی! ابدی می مانی!تو دماوند غرورم هستیبه خدا سبزتر از گیلانی!من و دریا به تو عادت داریمتو تلاطم تو خود طوفانی!تو هویت! تو تمام بودن!تو شبیه وطنم ایرانی!همه گفتند بگو نامت چیست؟منم آن شاعر کردستانی...◾شاعر: سیامک عشقعلی[ از مجموعه ی سه گانه ی غزلیات سیامک عشقعلی ]...
باز هم بوی خوش یاس آمد مرد دریایی احساس آمد یک صدف داد به شب اقیانوسشوق رقصید که الماس آمد قصه ی آب و ادب شد تفسیر آیه ی غیرت و اخلاص آمدباوفا بود به عهد ماندناجمل و افضل فی الناس آمد دامن عرش معطر شد و عشق در هیبت عباس آمد◽شاعر: سیامک عشقعلی...
مرگ، بیداری عجیبی ست!ناگهان چشم هایت را باز می کنیو دیگرخوابت نمی برد...| سیامک عشقعلی |...
خانم! وقتی گنبد آقارو دیدی...غم و تنهایی مو یادت بمونه...بگو: اینجا یکی با قلب خستهسلام بی کسیشو می رسونه!قنونت وقتی از بی تابی پر شدبگو دنیای ما درگیر دردهبگو اینجا هوامونو ندارن بگو حال و هوامون خیلی سرده...ضریحش رو که بوسیدی با گریهبگو از زنده بودن دل بریدیم!جوونی مون به باد آرزو رفتبگو چیزی به جز حسرت ندیدیم!بگو از بس که هیشکیو نداریممیایم اینجا به امید یه لبخند!بگو تنهایی ما قد نمیدهبه صبر و حکمت کار خداون...
مرا مادرانه تر به آغوش بکش! درد درددرد می چکد از تمام وجودم...لب هایم را دوخته انداما سکوتم...سکوتم را نوازش کن!با سکوتم حرف بزن!سکوتم را گوش کن! و بعد؛ بگذار بخوابم...هزار سال دیگر بیدارم کنخواب مرحم است ولی برای دردهای عمیقشایدباید بمیریم...«سیامک عشقعلی»Hug me more motherly!the painthe painthe pain It drips from my whole being...My lips are sewnBut my silence...Caress my silence!Ta...