پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مستی که فقط با می و باده نیست!من زمانی مدهوش می شوم،که شمیم یاد تو را بو کشیده ام.شعر: روژ حلبچه ایترجمه: زانا کوردستانی...
...مث وقتی که یه عاشق/ می کوبه حلقه ی در رو/ که تا درواکنه یارش/ ببینه یک ره دررو/ برای پرزدن توی/ خمِ پس کوچه ی آغوش/ و با جامِ گلِ بوسه/ بشه مست و بشه مدهوش(زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.)...
چنان ای یار گل پوشم بکش در تنگ آغوشم کزین عطر تنت جانا من دیوانه مدهوشم...
گل من چشم مدهوشت گلوله ستهمان لب های خاموشت گلوله ستبرای کشتنم خنجر چه لازمانار زیر تنپوشت گلوله ست...
شعر گفتم تا کمی مدهوشش کنم ،،گفت: وزن و عروض تو به صدنار نیارزد !!ارس آرامی...
عاشقم دیوانه ام،مست و مدهوش و خرابمن به این دیوانگی جانانه مینازم چه باک...
شهر را مدهوش کرده بوی عطری دلنشیندکمه ی پیراهنت باز است یا درب گلاب؟...
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست ،هشیار و مست را همه مدهوش می کنی؟...
افتاده جهانی همه مدهوشِ تو لیکنافتادهتر از من نه و مدهوشتر از من...
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند.️️️...
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیتناگه، مست و مدهوشت کند..!...
دوست دارم که شبی در دل این فصل خزانروی زیبای تو را بینم و مدهوش شوم ...مهدی جان...