یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
گناه جاودانبه رویم باز کن آغوش گرم و مهربانت رابیافشان بر سرم چین و شکنج سایبانت راتو از جنس بهار و ابر باران خیر صحراییمگیر از آسمانم رعد و برق بی امانت رامن از ایل و تبار مهر جان افروز مستانمبریز ای جان بکامم جرعه های ارغوانت رااگر سرشانه هایم را بگیرد عطر بازویتبگیرم بر سر دوشم گناه جاودانت رابیا تا با نگاهی غرق در چشمان هم باشیمتو از من دل بگیری من تمام داستانت راقسم خوردمکه بعد از اینهمه آوارگی یکشببرقص آ...