گناه جاودان
به رویم باز کن آغوش گرم و مهربانت را
بیافشان بر سرم چین و شکنج سایبانت را
تو از جنس بهار و ابر باران خیر صحرایی
مگیر از آسمانم رعد و برق بی امانت را
من از ایل و تبار مهر جان افروز مستانم
بریز ای جان بکامم جرعه های ارغوانت را
اگر سرشانه هایم را بگیرد عطر بازویت
بگیرم بر سر دوشم گناه جاودانت را
بیا تا با نگاهی غرق در چشمان هم باشیم
تو از من دل بگیری من تمام داستانت را
قسم خوردمکه بعد از اینهمه آوارگی یکشب
برقص آرم تمام لحظه های شادمانت را
من از روز ازل چشم انتظار دیدنت بودم
همان روزی که می گفتی بگوشم ارمغانت را
الا ای هرچه خوبیها میان هر دو دستانت
بغل کن بار دیگر عاشق بی خانمانت را
جهانم را فقط در گوشه چشم تو می بینم
خدا قسمت کند آئینه ی نصف جهانت را
علی معصومی
ZibaMatn.IR