می گفت: «از امید گفتن تو این روزا، مثل گول زدن میمونه!» گفتم: شاید یکی گول خورد! خندید. بخاطرش بخشید. بخاطرش ادامه داد. بخاطرش تلاش کرد. این چرخه ی سیاه و ناامید رخت عزاشو درآورد، آب و جارو کرد، روزگار نفس کشید، دنیا جای قشنگ تری شد.
ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است ، زندانهایی گوناگون ولی بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند وبا آن خودشان را مشغول می کنند بعضی ها می خواهند فرار بکنند دستشان را بیهوده زخم می کنند و بعضی ها ماتم می گیرند ولی اصل...