. محو چشمان تو بودم که به دام افتادم... ️️️
چون عشق به جان رسد، ز جان بگریزد
عید نمیدهد فرح! بی_نظر_هلال_تو...
. نخواهم عمر فانی را ، تویی عمر عزیز من ...
چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کند مجنون ...
عالم اگر بر هم رَوَد، عشق تو را بادا بقا
. من نروم ز ڪوی تو تا ڪه شوم فنای تو
. خوش سحری که روی او باشد آفتاب ما... ️️️
با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است..
اگر بی من خوشی یارا ، به صد دامم چه می بندی
من نقشم و نقشبندم آن دلدار است...
. منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم.. ️️️
تا خواسته ام از تو ترا خواسته ام...
زِ آنچه چشیدم زِ لبت هیچ لبی را مچشان ...
بشکند آن چشم تو صد عهد را ..
عاشق رُخِ پرنور شمس وارِ توام...
بِسوز ای دل که تا خامی نیاید بویِ دل از تو..
جانِ من سهل است، جانِ جانم اوست! دردمند و خسته ام، درمانم اوست ...!
من همه در حکم توأم ، تو همه در خون منی...
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم...
وآن که ما را غَمش از جای بِبُرده ست، کجاست؟
. آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد ...!
گلزار کند عشقت ، آن شوره ی خاکی را...
چیست که هر دمی چنین می کشدم به سویِ او...