مرا ز عشق تو این بس️ که در وفای تو میرم...!
قدح زِ هر که گرفتم به جز خمار نداشت...
که من بر دُرجِ دل مُهری، به جز مِهرِ تو ننهادم..
چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
خوشا به بخت بلندم که تو در کنارمی ...
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست،کی رفتی...
من و تو پس زده ی روزگار امروزیم
به جز تو در چشم نظر بازم نیست
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت ..
خواب و خیالِ من همه به یاد روی توست
دور از تو منِ دلشده آواز چه سازم ...
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست...
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
خوشا به بخت بلندم که در کنار منی
آسایشی که هست مرا، در کنار توست ...
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست ؟
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ ﮔَﺮَﺵ تو ﯾﺎﺭ ﻧﺒﺎﺷﯽ، ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﻧﯿﺴﺖ !...
از پا در آمدیم و نیامد به دست یار پشت امید بر سر این آرزو شکست
نه دلی ماند و نه دینی ؛ ز پی غارت عشق...
عشق ؛ شیرین می کند اندوه را...
بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است ...
هرگز ز دل ، امید گل آوردنم نرفت این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
از روی تو دل کندن ام آموخت زمانه ...
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری