چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
باد بهار می دمد و من ز یار دور با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را