همینطور تا کتابهای معرفت را
عاشقانه ورق زدم
غروب لبت را بر واژه «عشق»
دیدم
در طلوع کتاب شاعری دیگر
فهمیدم
رفتنت بسیار نزدیک است.
ارسال شده توسط
the_mistress_of_azrael
چشمانت آکسار
لبانت والیوم
دست هایت مورفین
قدم هایت دیازپام
یکهو بیا و کار را تمام کن...
ای
رفتنت
سیانور
ارسال شده توسط
the_mistress_of_azrael
یارم نقاش بود
و بسیار عاشق سیگار
گفتم مرا بکش و سیگار را ترک کن
سیگار کشید و مرا ترک کرد ...
ارسال شده توسط
the_mistress_of_azrael
در حال بارگذاری...